نام:
حمید جوان
تاریخ تولد:
28 مرداد 1352
36 سال قبل، روز 28 مرداد سال 1352، پسری به دنیا آمد که با تولدش پدر و مادر را از تنهایی درآورد. انگار قرار بود که از همان ابتدای تولد، تنهایی ها را با حضورش از بین ببرد و رفاقت و همدلی را به جای آن بیاورد.
سالهای کودکی و خردسالی اش، مثل بیشتر پسر بچه ها، به بازی و شیطنت می گذشت. بازی گوشی های آن سالها با اضافه شدن برادر و دو خواهرش به جمع خانواده، شور و شدت بیشتری هم پیدا می کرد. وجود دوستان و همبازی های های هم سن و سال بین فامیل و آشنایان، جمع با صفا و پرشوری را ایجاد می کرد که از همان سالهای کودکی، شیرینی با جمع بودن و در کنار هم بودن را به کام حمید کوچک ما می نشاند.
در کنار این شیرینی ها، شرایط و مقتضیات آن روزها که حضور پدر در مأموریت های کاری طولانی را الزامی می کرد، حس مسئولیت و تعهد به سرنوشت خانواده را از همان روزها در وجودش بیدار کرده بود. پسری بود که بی آنکه از او خواسته باشند، خود را کمک پدر می دانست و ملزم به حفاظت ازخانواده می دید. همین حس و حال بود که با وجود سن و سال کم، روی پای خود ایستادن و دیگران را به زیر چتر حمایت خود آوردن را به خصلت همیشگی اش تبدیل کرد.
سالهای درس و مدرسه را با موفقیت پشت سر گذاشت و در سال 1370 با موفقیت در آزمون ورودی، تحصیلات دانشگاهی اش را در رشته دندانپزشکی آغاز کرد. دوره نزدیک به 7 ساله دانشگاه، مجالی برای حمید بود تا استعدادهای بالقوه خود در زمینه های مختلف را آشکار کند.
اگر در این سالها با حمید همراه بودی، به وضوح حس می کردی که با گذشت زمان، عطش او برای خوبتر و خوبتر شدن در موارد مختلف بیشتر و بیشتر می شد. در اکثر بخش های دانشگاه محبوب استادان بود. کم نبودند مواردی که یا استادان ، همکلاسی ها را به دیدن و بهره بردن از کارهایش دعوت می کردند و یا خود همکلاسی ها به سراغش می رفتند در انجام کارها از او راهنمایی می خواستند، و چقدر هم با سخاوت بود در راهنمایی کردن و کمک به بقیه. هوش فراوانی در درک ظرافت ها و حساسیت های کار درمانی داشت و در بالفعل کردن دانسته ها و هنر دست هم همیشه جزو بهترین ها بود.
در کنار همه استعدادهایی که داشت، رمز بزرگ موفقیتش صبوری و اطمینانی بود که در وجودش شکل گرفته بود. اطمینانی که اگر چه در مواردی ممکن بود مبتنی بر صحت یا واقعیت هم نباشد، اما از آن رو که گوشی شنوا برای شنیدن و انتقاد پذیری داشت، از در اصلاحش در می آمد.
دوره دانشگاه با تمام فراز و نشیب هایش، حمید را آبدیده تر و پخته تر از قبل کرد به گونه ای که با وجودی که در زمینه کار اصلی اش،یعنی دندانپزشکی، توانایی بارز و مشخصی داشت، نیم نگاهی هم به سایرعرصه های کاری داشت و توانایی های خود در سایر زمینه ها را هم افزایش می داد.
پس از اتمام تحصیل ، در سال 1377 برای انجام خدمت وظیفه به نیروی انتظامی رفت. ویژگی های مثبت کاری و شخصیتی اش باعث شده بود که با وجود کوتاه بودن این دوره، دوستان متعددی به جمع دوستان قدیمش اضافه شوند. خیلی از مراجعین، به نام میشناختندش و اصرار داشتند که دکتر جوان معاینه شان کند.
با پایان دوره خدمت وظیفه، در کنار اشتغال به حرفه دندانپزشکی، امکان بیشتری پیدا کرد تا شور و شوق زیادی که برای شناختن ناشناخته ها داشت را در راه سفر به نقاط مختلف و به دست آوردن تجربه های جدید، محک بزند. این شور و اشتیاق تا آخرین لحظه ها همراهش بود و هیچوقت کمرنگ نشد. عاشق سفر کردن و تجربه کردن ناشناخته ها بود و از هیچ فرصتی برای سفر به نقطه ای جدید غافل نمی شد. باید همسفرش می بودی تا شور و شوقی که برای استفاده از تک تک لحظاتش داشت، تورا هم به وجد می آورد.
این همه در حالی بود که طی این سالها، سخت و پیگیر مشغول کار بود. اشتغال به دندانپزشکی، علی رغم جذابیت زیادی که برایش داشت روح تجربه گرش را راضی نمی کرد. همین میل به تجربه کردن و بروز خلاقیت ها بود که باعث شد در سال 1381، به اتفاق دوستان نزدیک، با تأسیس شرکت همایش آفرینان جاوید، دست به کار بزرگی بزنند و با تلاش مستمر، مجموعه ای را پایه ریزی کنند که استانداردهای مربوط به برگزاری همایش ها در کشور را متحول کند. کوشش های پیگیر فرد فرد اعضای این مجموعه، در کنار مدیریت هوشمندانه و پرتلاش مجموعه مدیران شرکت، به ویژه دکتر جوان، به تدریج این شرکت را به مجموعه ای نمونه در این عرصه تبدیل کرد. انجام پروژه هایی که بعضاً در ابتدا ناممکن جلوه می کردند، به این مجموعه اعتباری ویژه بخشید به گونه ای که به یکی از اولین گزینه های موجود در این عرصه بدل شد. بدون شک در کنار ویژگی های غیر قابل انکار سایر اعضاء و مدیران مجموعه، هوشمندی، تعهد به انجام درست و به موقع وظایف، حسن خلق و تلاش پیگیر دکتر جوان هم نقش بزرگی در پیشبرد امور داشت.
در این بین به رغم گرفتاری های متعدد در عرصه های مختلف، نه تنها از توجه به امور دیگران غافل نبود، بلکه در صورت بروز مشکل با تمام توان ممکن برای کمک رسانی آماده بود. از شاد کردن دیگران لذت می برد، فرقی نمی کرد غریبه یا آشنا باشند. از تک تک فرصت های موجود، برای بودن با جمع استفاده می کرد.از همه گرفتارتر بود ولی بیشتر از همه سراغ دوستان را می گرفت. دوستانش به گروه سنی خاصی تعلق نداشتند. با بچه ها همانقدر راحت اخت می شد که با بزرگترها گرم و صمیمی بود.کوچک و بزرگ دوستش داشتند و مجذوب صفای وجودش می شدند. در عین جدی بودن، شوخی و طنز و میل به شادی، ویژگی مشخص وجودش بود. گاهی با ذکر نکته و لطیفه ای خنده به لبها می آورد و گاهی هم میهمان صدای خوشش می شدید و حال و هوایتان عوض می شد. قدر لحظه های زندگی را خوب می دانست و مصداق این سخن بود که:
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر به سریم
168 مسافر پرواز شماره 7908 کاسپین که روز چهار شنبه 24 تیرماه 1388 تهران را به مقصد ایروان ترک کردند، بیش از آن اوج گرفته بودند که به مقصد زمینی شان برسند. رد و نشان همه آنها و حمید و آرام ما را در آسمانها باید جست. آسمانی که همچون دل صاف و مهربان حمید، بی کرانه است و پایانی ندارد. هر چند که غم جانسوز دوری از یاری چنین عزیز، صبر و قرار از دلهامان ربوده و تا هستیم چشم به راهش هستیم، ولی همینکه به یاد شیوه و سیاق همیشگی اش در غنیمت شمردن لحظه های بی بازگشت زندگی می افتیم، دلمان قرار می گیرد و می کوشیم چون او، دشواری غم را با مهر ورزیدن و دوستی کردن تسلی دهیم. باور داریم که " تا شقایق هست زندگی باید کرد".
یادش همیشه سبز.
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
حسن حسن زاده
تاریخ تولد:
9 اردیبهشت 1360
روزچهارشنبه ، نهم اردیبهشت ماه سال یکهزار و سیصد و شصت، فرزند بزرگمان حسن با تولدش اول بار، مادر بودن را برایم معنا کرد و اشتیاق پدرش شد، در پروراندن رویای شیرین شانه به شانه با هم بودن، در لحظه های سخت ریشه دواندن در خاک، ندانسته از اینکه جای او در آسمان هاست. و چه نزدیک است زمان رفتن این نوشیده شیره جان، که همدم من بود و همراه پدر، تمام قوای برادر و تکیه گاه خواهر. یادم هست که از ادامه راه و از مسیر میگفت. هرگاه دوستی شکسته میشد امید میداد، طنین صدای گرم او را هنوز در گوش دارم و دمادم جانم پر میشود از عطر حضورش اما او را نمی یابم، گویی چشم های من دیگر سویی ندارد چرا که او همیشگی است ، نور است و ماندنی ولیک رفتنش رمق زدودنی است. صدو شصت و هشت همسفر که آبی دلهاشان ، آسمانیشان کرد از گرد خستگی پانزده دقیقه آغازین پرواز، بی دلهره دل به پیمودن باقی راه با بالهای آسمانی کوچکشان بستند و من بیست و چهارم ماه چهارم هر سال، رو سوی دشتی می گذارم که به نَفس بخوانم آخرین خاطراتی را که به گَرد جان نوشته است و چه خواهم یافت!
بی حسن گر چه ســـال و مــاه گذشت
بی حسن زنــدگی سیــــــاه گذشت
با خـیـالــش زمـــانــه شـــد ســپـــری
لحظه هامان به اشـک و آه گذشت
یادش همیشه سبز.
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آناهیتا امینی علوی
تاریخ تولد:
14 اسفند 1358
آناهیتا امینی علوی، فرزند آقای دکتر حسن امینی علوی و خانم مهری امینی علوی
در چهاردهم اسفند هزار و سیصد و پنجاه و هشت در شهر اصفهان دیده به جهان گشود. در عنفوان
جوانی به هنر و ادبیات شدیدا علاقه مند شد و تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشکده
هنرهای زیبا در رشته نمایش عروسکی در سال 1377 آغاز کرد و در سال 1381 تحصیلات
خویش را با موفقیت به اتمام رساند و سپس در شغل خود که مرتبط با رشته های مختلف
هنری بود به سرعت پیشرفت کرد. از جمله اقدامات ایشان فعالیت در رشته نمایش های
عروسکی در دانشکده هنرهای زیبا، مدیریت بخش هنری جشنواره تئاتر، کارگردانی و عروسک
سازی و همکاری با اساتید دانشگاه ها، نوشتن مقالات متعدد در زمینه محیط زیست و
گردشگری، و همکاری با رادیو جوان در بخش قصه نویسی بود. سپس برای ادامه تحصیل به
کشور ارمنستان عزیمت کرده و با هوش سرشاری که داشت، توانست در مدت کوتاهی به زبان
ارمنی مسلط شود. او در این مدت در جشنواره confest
در این کشور با گروه تئاتر ارمنستان همکاری داشته است. از دیگر
فعالیت های او در سال های اخیر فعالیت در ارائه خدمات گردشگری بوده و او این حرفه را
نیز با علاقه و شوری سرشار دنبال میکرد.
اما آنچه در مورد زندگی پرتلاش این
بانوی بزرگوار لازم به ذکر است اهدافی ست که ایشان در زندگی مشتاقانه به سویش پیش
می رفت. او با روحیه ای قوی و اراده ای آهنین در راه آرمان های انسانی بسیار
ارزشمندش که از عشق و ایمانی زائد الوصف سرچشمه میگرفت، قدم میگذاشت و مشکلات
زندگی را در این مسیر نادیده میگرفت. شور و اشتیاق او برای خدمت به نوع بشر و
آرزوی او برای داشتن جهانی پر از صلح و محبت از او انسانی ساخته بود که خستگی کار
و زندگی، او را برای یک لحظه متوقف نمی ساخت. آناهیتا با قلبی مهربان و طبعی شوخ
همواره اطرافیان را به وجد و سرور می آورد. او بی وقفه عشق خود را به تنها برادرش
در زندگی نثار میکرد. افرادی که حتی برای یک بار او را ملاقات کرده اند، بهترین
خاطره ها را از او دارند. در نهایت او در بیست و چهارم تیرماه سال هزار و
سیصد و هشتاد و هشت در سانحه هوایی پرواز تهران-ایروان دار فانی را وداع گفت و
پرواز ملکوتی خود در عالم روح را آغاز کرد. امیدواریم مقام ایشان و دیگر
همسفرانشان در پیشگاه الهی محفوظ و همواره به ترقی روحانی خویش در عالم لامکان
ادامه دهند.
آخرین مقاله ایشان در روزنامه همشهری با عنوان زیر به چاپ رسیده است:
انسان بهتر است در زمین به آرزوی پرواز باشد، تا در آسمان در آرزوی نشستن
یادش همیشه سبز.
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
نیما صالحی
تاریخ تولد:
پنجم دیماه 1360
نیما صالحی فرزند پرویز در خانواده ای فرهنگی در شهر تهران دیده به جهان گشود.
او که به عنوان مهندس پرواز در هواپیما حضور داشت دارای مدارک تخصصی مرتبط از قرار زیر میباشد:
مدرک کاردانی تأمین و نگهداری هواپیما از
دانشگاه صنعت هواپیمایی کشوری
مدرک الکتریک هواپیما از سازمان هواپیمایی
کشوری
مدرک خلبانی هواپیمای مسافربری از سازمان
هواپیمایی کشوری
مدرک خبرنگاری از باشگاه خبرنگاران جوان
مدرک مهندسی پرواز از سازمان هواپیمایی کشوری
نیما خدمت سربازی را در هواناجا به اتمام رسانده و از آن پس در فاصله سال
های 83 تا 87 در شرکت های هواپیمایی ماهان، ایران ایرتور، و کیش ایر مشغول
به کار بوده است. سپس از سال 88 در شرکت هواپیمایی کاسپین به عنوان مهندس
پرواز مشغول به کار شده و سرانجام نغمه پرواز جاودانی را به همراه دیگر
همسفرانش در آخرین پرواز خود سرود.
یادش همیشه سبز.
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
علی اکبر علی محمدی
تاریخ تولد:
9 اسفند 1330
شادروان علی کبر علی محمدی دارای مدرک لیسانس روانشناسی از تهران و فوق لیسانس مدیریت بازرگانی از دانشگاه دالاس آمریکا می باشد. او که اخلاق و گوهر شر افت انسانی را بر هر چه که می توان به آن اندیشید برتری و ارجحیت می نهاد ، مسیری را در زندگی یافته بود که در شمار بسیار اندکند .
رفتار او چنان بود که از تاثیر و نفوذی بی همتا بر اطرافیان خود برخوردار بود که میتوان اینها را همه ناشی از گرایش ایشان به عرفان و ادبیات و علاقه شدید به عرفا بخصوص مولانا دانست. بعد از بیست سال فعالیت در جمهوری گرجستان در آخرین سفر خود به این کشور با پرواز تهران-ایروان- تفلیس به همراه سه فرزند پسرش به جایی رفتند که متعلق به آن بودند.
به بلندای عشقی که از او در خاطر داریم و به گستردگی مهری که لحظاتمان از آن سرشار است از او راست قامتی را آموختیم و اینکه زندگی کنیم بی آنکه زندگی را بندگی کنیم .خوبها رفتند و خوبیها ماند در یادها. یادشان ابدی.
یادش همیشه سبز.
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آرش علی محمدی
تاریخ تولد:
28 اردیبهشت 1359
آرش متولد تگزاس آمریکا بود و مدت 9 سال در آمریکا زندگی می کرد و برای دومین بار برای دیدار با خانواده و دوستانش به ایران آمد. فردی مهربان ، کوشا و دارای طبعی بلند ، که این خصوصیات آرش او را به پسری بی نظیر میان خانواده و دوستانش تبدیل کرده بود . به یاد خاطرات شیرینی که با مهربانی و روح بزرگت برای ما آفریدی لحظه ها رو سپری می کنیم و در فراغی که به آن دچاریم یاد تو را در قلب خود داریم و ایمان داریم که در پایان شب طلوع صبح را در کنار هم به نظاره خواهیم نشست و چه نیکوست لحظه دیدار در جهانی که همه متعلق به آنیم .رفتن دلیل نبودن نیست و ما لحظه دیدار را پیوسته انتظار می کشیم. روحت شاد و یادت تا ابد گرامی.
یادش همیشه سبز.
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
کاوه علی محمدی
تاریخ تولد:
2 فروردین 1361
آنگاه که به سوی آسمان پر کشید نجوایی شنیدم که ای دوست من تو را تنها نمی گذارم.
کاوه دانشجوی رشته مهندسی فضای سبز بود . پسری مهربان و شوخ طبع که در جمع های دوستانه و خانوادگی اطرافیانش را به خود جذب می کرد. جای خالیش را با چه می توان پر کرد؟
آنگاه که بر فراز خاک آسمان زیر بال اوج تو بود ای کاش ناقوس مرگ را توان نواختن نبود . تنها آنگاه که نواخت دانستم که مرگ پایان نیست . همان گونه که بسیارند افرادی که در زندگی به مرگ دچارند، اندک شمارند کاوه جان که بسان تو در مرگ بشارت زندگی دهند.
میدانم که لحظه دیدار فرا می رسد در انتهای شب، اما در ظلال خاطراتت ، بی وقفه بودن در کنارت را تمرین می کنیم.
یادش همیشه سبز.
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
احمد علی محمدی
تاریخ تولد:
22 بهمن 1373
14 سال زندگی زمانی اندک است. اما بی هیچ تردید نه برای عاشق کسی چون تو شدن. درنگاهت، در خنده هایت و در حرفهایت جادوئی بود به سحر زندگی که ما را کفایت بود برای شوق زندگی.
احمد دانش آموز کلاس سوم راهنمایی که با هوش سرشار و استعدادهای ذاتی خود در زمینه های درسی و ورزشی نوجوانی ممتاز بود. با تو به معنای زندگی رسیدیم و لحظه لحظه هایمان را به رنگ نگاهت شادمانه زیستیم و چون تو را در آغوش می کشیدیم چیزی جز یک لذت بی انتها در آن نمیافتیم.
حال که گرمای حضورت را تنها در خاطرمان حس میکنیم رنجی می کشیم به وسعت یاد و خاطراتی که رنگ ابدیت به خود گرفته است.
ای فرشته بی همتا با همه دوری ها تو را در قلب خود داریم و در هر لحظه زندگی حسرت دیدارت را داریم.
یادش همیشه سبز.
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آرام احمدی
تاریخ تولد:
23 آبان 1353
آرام در
23 آبان ماه 1353، درخانوادهای نظامی درکرمانشاه دیده به جهان گشود.
از همان اوان کودکی بسیار زیرک، کنجکاو و پرجوش و خروش بود .
دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی
وی با آغاز جنگ ایران و عراق درمنطقه غرب کشور درشهرکوچک اسلام آباد همراه گشت، جایی که او
با مادرش که آموزگارمدارس همانجا بود تجربه بیش از 50 حملۀ هوایی را چشیده بود :
خرابی ساختمان مدرسه هنگام سر
کلاس بودن، اصابت تركش به نزدکیش و برخورد
راکت در مجاورت منزل ... همه وهمه آموزه ها ی تلخ و مرگباری بود که او آنها را
گذرانیده بود، اما تجارب سخت و خشن این
دوران تاثیر مثبتی هم براو داشت، بعدها او آموخت که چگونه با زندگی روبرو شود.
آرام پس
از پایان جنگ به همراه خانواده اش به تهران آمد، خیلی زود پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی خود در رشته میکروبیولوژی کار
خویش را در این زمینه آغاز کرد.
اما آرام علاقه فراوان و تبحرخاصی به تاریخ و
جغرافیای سیاسی داشت، سرانجام این علاقه وی را به دوره های گردشگری کشاند، آشنایی
وی به زبان انگلیسی باعث گردید که وی موفق به گذرانیدن این دوره ها گردد.
در این راستا به مناطق مختلف ایران مسافرت کرد و از اینرو
با آثار و فرهنگ کهن ایران آشنا گردید، مسافرتهای زیادی به عنوان راهنما به
کشورهای دیگر نمود، در این گذار بود که نگاهش تغییر یافته بود، رﻧﺞ ﻣﺤﺮوﻣﻴﻦ و زﺣﻤﺘﮑﺸﺎن ﺟﺎﻣﻌﻪ را درک ﻣﻴﮑﺮد. مردم،
کودکان و گروه های نيازمند همواره سوژه های اصلی سفرهایش شده بود.
راهنمای گردشگر بودن همه وقتش
را نمیگرفت، این آغازفعالیت و تلاش جدید وی بود که با شرکت همایش آفرینان جاوید و
درهمکاری با دکتر جوان ودکترقریشی انجامید، نقش
موثرش در گسترش این مجموعه بسیار چشمگیر بود.
و بلاخره در سقوط هواپیمای کاسپین در جمع 168 نفر جان باختگان آن
واقعه به پرواز خود به عالم ملکوت ادامه داد چون عاشق پرواز بود، بیاییم به یاد
این عزیزان که از ملیت ها و مذاهب مختلف بودند یک دقیقه سکوت اختیار کنیم. یادش همیشه سبز
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
بابک مختاری حج
تاریخ تولد:
شانزدهم اردیبهشت 1360
رفتی ورفتن تو آتش نهاد بر دل ا ز کاروان چه ماند جز آتشی به منزل
با رفتنش داغی بزرگ بر دلمان گذاشت، نبودش غیر قابل باور و حضورش در جای جای زندگیمان مشهود. بابک با لبخندهای شیرینش و محبت های بی بدیلش و تفکر جستجوگرش متجلیست. هر قدمش در راستای تعالی و هر فکرش در جهت کمال بود و درگوشه گیریش کمال را می جست و انگار یافته بود که زمزمه می کرد:
خرم آنروز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
اشتیاق در پویش راه کمال داشت و نوشت: باید بکوشیم تا بدانیم از کجا آمده ایم چرا آمده ایم و به کجا می رویم، با کمی دقت در جملات زیر که از پراکنده نوشته های اوست مصداق اشتیاقش را در راه نیل به کمال مشاهده می کنیم: _اندوختن دانش در زمینه علوم مختلف اعم از مادی و معنوی جز از راه تفکر و تجربه و تعمق بدست نمی آید. _زیبایی در بطن زندگی وجود دارد، اگر مشاهده اش کنیم. _حس بسیار خوبی از خوب بودن دارم و خوب بودن اعتقاد من است. _اثرات انجام اعمال نیک را با حس تشعشعات مثبت ساطع از آن با تمام وجودم درک می کنم. _اعمال بد، حجابی برروی چشمان ما می گستراند و مانع دید ما به مسیر کمال می شود. _سعادت و نیکبختی در درون انسانها نهفته است. بابک مختاری حج فرزند نخست خانواده ای اهل علم و ادب است که همراه با طلوع خورشید در چهارشنبه شانزدهم اردیبهشت ماه یکهزار و سیصد و شصت چشم به جهان گشود، مادرش از مسئولین بیمارستان لبافی نژاد پدرش دبیر و مدرس بود. بابک را خواهر و برادری مهربان و همدل ودوست همراهی می کردند و پروانه وار بر گرد او بودند. از عنفوان کودکی عطش سیری ناپذیری به یاد گیری و آموختن داشت که این مهم تا آخرین لحظات زندگی پر فروغش همراهش بود. پایبندی به اخلاق جایگاه بسیار رفیعی در زندگیش داشت. به تفکر و سیرو سلوک عشق می ورزید و در کسب علم و دانش بسیار جدی و کوشا بود. در تمام مراحل زندگی زیبایش مورد توجه خاص خانواده، دوستان، استادان و همکاران بود. پس از اخذ مدرک مهندسی صنایع به مدت دو سال در شرکت سیمان زابل در زاهدان و به مدت یکسال در شرکت توسعه و عمران نوآوران فرحزاد با سمت مسئول برنامه ریزی مشغول خدمت به وطنش که بسیار هم دوستش داشت بود. درچهارشنبه بیست و چهارم تیر ماه یکهزارو سیصد و هشتاد و هشت شانزده دقیقه پس از برخاستن هواپیما از زمین همراه با یکصد و شصت و هفت نفر که همسفرش بودند به سفری ابدی پرواز کرد. یادشان تا ابد گرامی
یادش همیشه سبز
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
قاسم اکبری
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
سید مهدی حسینی
تاریخ تولد:
22 مرداد 1356
در سپیده دم 22 مرداد سال 1356 در شهر تهران کودکی به دنیا آمد که پدر و مادرش
هفت سال در انتظار ولادتش بودند و به شکرانه این هدیه خداوند و به احترام جدش نامش
را مهدی گذاشتند. تولد این هدیه الهی آنچنان شور و شعفی در خانواده ایجاد کرد که
قابل وصف نبود. در طفولیت آنقدر عزیز و دوست داشتنی بود که دوران رشد و نموش سرشار
از عشق بود. تا این که وارد مدرسه شد و تا مرحله دیپلم پیشرفت.
او همواره به خاطر پشت کار فراوان و علاقه ای که به کارش داشت در کوتاهترین
مدت بیشترین موفقیت ها را کسب میکرد. او خود توفقیات اش را به خاطر توکلش به
خداوند و توصل اش به امام زمان (عج) می دانست به طوریکه هر سال در نیمه شعبان با
آذین بندی محله و پخش شربت و شیرینی ارادتش را به امام زمان نشان میداد.
در سال 1381 همسر خود را انتخاب کرد. آنها عاشقانه
همدیگر را دوست داشتند و بسیار زندگی شیرینی داشتند. شیرینی زندگی شان در سال 1385
با تولد یگانه دختر عزیزش دو چندان شد. از این پس بهترین روزهای زندگی اش را در
کنار همسر و فرزندش می گذراند، تا 3 سال، که دست اجل امانش نداد و در سفر کاری که
به کشور ارمنستان داشت در سانحه دلخراش هواپیما پرواز 7908 تسلیم تقدیر الهی شد و
به معبودش در آسمانها پیوست و با رفتنش داغی بزرگ بر دل همگان گذاشت. رفتنش،
نبودش، غیر قابل باور و داغش غیر قابل تحمل است. تحمل این داغ برای کسانی که او را
می شناختند و با روحیات او آشنا بودند بسیار سخت است.
یادش در دلها همیشه زنده و نامش همیشه جاودان است.
یادش همیشه سبز.
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
عباس نیکنام
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
ندا غلامحسین زاده
تاریخ تولد:
هفتم آذرماه 1360
به نام عشق
سخن را با خواب عجیبی که در جوانی دیده ام شروع میکنم. سال 58 و ایام پیروزی انقلاب اسلامی بود. شغل همسرم دلیلی بود برای اینکه در شهر قزوین ساکن باشیم. آن موقع من 22 سال بیشتر نداشتم و همه ی آرزویم این بود که خداوند بزرگ فرزندی به ما هدیه بدهد. برای رسیدن به آرزویم هر شب با ذکر "یا علی" به خواب میرفتم تا اینکه یک شب خواب عجیبی دیدم: مولا علی (ع) مرا به اسم صدا کرد و گفت: چرا اینقدر بی قراری؟! من فرزندی پاک و مهربان را به شما بشارت می دهم، اما چشم هایت را ببند و با من بیا...
چشم هایم را بستم و با مولا همراه شدم. او مرا به دشتی پر از درخت و گندمزاری وسیع برد و گفت: چشم هایت را باز کن و خوب به اطرافت نگاه کن. چشم هایم را که گشودم جوان های زیادی را دیدم سر بر زانوان بانوان سیاه پوش داشته و برقع بر صورت نهاده بودند. جوانانی که شهید شده بودند.
امام گفت ببین چه بر سرشان آمده پس دیگر بی تابی نکن. در آن هنگام تعبیر خوابم را نفهمیدم...
یکسال گذشت و من باردار شدم. خداوند مهربان دختری به من عطا کرد. اسم او را ندا گذاشتم.
27 سال گذشت. هواپیما سقوط کرد. در همان دشت پر از درخت و گندم زار وسیع سقوط کرد. این صحنه مرا به یاد خوابی انداخت که 27 سال پیش دیده بودم. شهادت قسمت دختر من بود. ندا بعد از 7 سال انتظار من و پدرش روز شنبه ساعت 8 صبح در تاریخ 7/9/1360 به دنیا آمد. شادی فضای خانه را در بر گرفت. روزی که مصادف شده بود با فتح بستان. خانه خوشحال بود و ایران خوشحال بود.
کودکی بود باهوش، مهربان ، خون گرم و دوست داشتنی.
در مدرسه در گروه سرود فعالیت می کرد، مسابقه ی شعر خوانی و قرائت قرآن برگزار میکرد. در مدرسه ی راهنمایی هم در گروه تئاتر عضویت داشت. در دبیرستان مقام نخست منطقه را بدست آورد.بعد از دوره ی پیش دانشگاهی وارد دانشگاه علمی کاربردی شد.نقشه کشی ساختمان با کامپیوتر را فرا گرفت. دوباره در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد و در رشته ی زبان عربی پذیرفته شد. و مدرک کارشناسی خود را اخذ کرد. خیلی دوست داشت دبیر عربی شود اما نشد. در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شد. عاشق حافظ بود. بعد از همه ی نماز هایش از دیوان حافظ فال میگرفت و بلند بلند میخواند.
همراه با خواهرش در مسابقه ی تلویزیونی "گلستان خیالی" به مجری گری دکتر آذر شرکت کرد. در آنجا هم اول شد. و خواهرش مقام دوم را بدست آورد. به تئاتر عشق می ورزید. اولین کار حرفه ایی او به کارگردانی آقای حسین پرستار به اسم راز عروسک بود و کار دومش پری و صبا به کارگردانی آقای جمالی بود. به تلویزیون رفت. با کارهای کوتاه در سریالهای آدمخوار، انتهای جاده، جشنواره فیلم پلیس به نام مزاحم و جشنواره ی فیلم کوثر شرکت کرد. در فیلم سفید پر رنگ و قناری ایفای نقش کرد. آخرین کار تلویزیونی اش "رستگاران" بود که نا تمام ماند. این اولین مسافرت خارج از کشور او بود. تاریخ صدور گذرنامه اش 24/4/87 و تاریخ انقضایش 24/4/88 بود!
دوست داشت اثری از آثارش نماند. در هنگام مرگ پر بکشد. به آرزویش رسید. چیزی جز مشتی خاک از او باقی نماند. اما در خاطره ها جاویدان شد. اولین سفرش در کودکی به شهر قزوین بود و آخرین سفرش قزوین.عاقبت به همراه 167 فرشته ی پاک سرشت ربنا گویان به آسمان پر کشید.
یادش همیشه سبز.
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
یوریک شهبازیان ژرژیک
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
ادوارد خاچیک
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
ادوین آسادوریان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
وارطانوش طهماسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آنتاشیان خاچیک
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آزاد آوانسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
کارو غوکاسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
ملینه خدابخشیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آرشاویر آواکیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آرتور گریگوریان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
لئون داویدیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
فلور آواکیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
ماسیس ماتیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آناهید در آوانسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
شوقر استپانیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آرشاویر ماناصریان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
مارتیک در آوانسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
نائیری استپانیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
هاسمیک ماناصریان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
کریستین در آوانسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آنوش بابومیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
تاتول مرادیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آرمن سرکیسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آنا بغوسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آرین ملکوم آبکاریان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
واهه سرکیسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آنت بغوسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آنی ملکوم آبکاریان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
تالین سرکیسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
مارو پولادیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آلوارت ناواسارتیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
زارمینه سوکیاسیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
رامون تارویان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
لوسیک وارطانیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
پرهام سیرتی
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
تاده تیماش
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
ادین یعقوبیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آرا سیرویان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
نائیری تیماش
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
رایت یعقوبیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
هنریک سیمون خاچیکیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
لیلیت یعقوبیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
خاشخاتون سیمونیان
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
آرمنوهی خاجوی
تاریخ تولد:
نظرات دوستان
ثبت نظر
|
نام:
مژگان پات پور
تاریخ تولد:
دوم مرداد 1355
سرمیهماندار ارشد شرکت هواپیمایی آریا که تنها نه روز پس از سانحه سقوط پرواز تهران ایروان در سانحه ای دیگر در فرودگاه مشهد به همراه شانزده نفر دیگر از خدمه پرواز و مسافران جان به جان آفرین تسلیم نمودند
یادش همیشه سبز
نظرات دوستان
ثبت نظر
| |